موزه ها و آزمایشگاه هاى زیست شناسى

ارنست مایر

ترجمه: کاوه فیض اللهى

افتتاح شاخه آزمایشگاهى موزه جانورشناسى مقایسه اى، نقطه عطفى در تاریخ این موزه است. این فرصت مناسبى است تا نگاهى به گذشته و دوران بنیانگذارى آن و نیز نگاهى به آینده اش بیندازیم. همچنین فرصتى براى طرح پرسش هاى موشکافانه نیز هست. براى مثال فردى بیگانه با زیست شناسى که غیر از اسب چوبى اش حوصله هیچ چیز دیگرى را ندارد، ممکن است بپرسد «چرا هنوز به موزه هاى تاریخ طبیعى نیاز داریم؟» چنین پرسشى کاملاً موجه است، چرا که من نیز عمیقاً به این اصل معتقدم که توجیه ارزشمندى و تداوم وجود نهادها و آئین هاى سنتى باید هرازگاهى به چالش کشیده شود. پس اکنون چگونه باید به این پرسش پاسخ داد؟

نقش موزه ها در علم و تصویر آنها در جامعه ما از دهه اى به دهه دیگر تغییر مى کند. هنگامى که تاریخ طبیعى در دوره رنسانس و طى قرن هاى هفدهم و هجدهم جان تازه اى گرفت، نخست بیانگر بهت و حیرت انسان در برابر گوناگونى عظیم حیات شد. این «تنوع طبیعت» از آن هنگام که «خداوند آدم را فرمود تا به تمام مخلوقات زمین و آسمان نامى بدهد» تا به امروز که تنوع گونه ها یکى از موضوعات اصلى کار بوم شناسان است همواره در تصویرى که انسان از جهان در ذهن داشته، مفهومى کلیدى بوده است. گنجینه هاى گرانبهایى که رهاورد سفرهاى دریایى و اکتشافى قرن هاى هیجدهم و نوزدهم از سرزمین هاى دور بودند، همراه با ظهور روزافزون نگرش هرچه علمى تر در انسان غربى به تغییر مفهوم تنوع جانداران انجامید. این تنوع دیگر صرفاً مایه حیرت نبود، بلکه طبیعى دانان به تدریج به طرح پرسش هایى درباره دلایل وجود این همه جانداران عجیب و معناى پراکندگى غریب آنها در آسیا، آفریقا، آمریکاى شمالى و جنوبى و استرالیا پرداختند.

ادعاى من آن نیست که طبیعى دانان همواره فقط به والاترین تعمیم ها و نتایج علاقه مند بودند، زیرا دشوار بتوان طبیعى دانى یافت که به ویروسى عجیب به نام تب کلکسیونر آلوده نشده باشد. شاید هیچ کس بیش از لوئیس آگاسى (L.Agassiz) بنیانگذار موزه جانورشناسى مقایسه اى هاروارد به این بیمارى مبتلا نشده باشد که هر آنچه داشت را براى به دست آوردن نمونه هاى بیشتر با اشتیاق گرو گذاشت. در واقع گفته مى شود که تا همین چند دهه پیش هنوز جعبه هاى بازنشده اى از کلکسیون هاى زمان لوئیس آگاسى در این موزه وجود داشت.

اما این مجموعه ها صرفاً خرت و پرت هاى به دردنخورى نیستند که جمع آورى شده باشند. بررسى آنها بود که کمک کرد انقلابى مفهومى پدید آید. پایه ریزى نظریه تکامل توسط داروین تا حد قابل توجهى مبتنى بر پژوهش هاى خود داروین در طول سفر دریایى بیگل و بررسى هایى بود که بعدها روى مجموعه هایش انجام داد. و طرح نظریه تکامل تنها یکى از چندین انقلاب مفهومى در تاریخ تاریخ طبیعى بود. از داروین تاکنون تنوع طبیعت همواره سند فرایند تکامل به شمار آمده است. در واقع معلوم شد که پژوهش درباره مسیرهاى تکامل به راستى معدن طلاى گرانبهایى باورنکردنى است و این موزه ها بودند که در این نوع پژوهش ها رهبرى را برعهده داشتند. تاریخ دانان زیست شناسى به روشنى معلوم ساخته اند که پیشرفت هاى سرنوشت ساز در تفسیر مدرن از گونه، فرایند گونه زایى و مسائل مربوط به سازش، توسط سیستماتیک دانان انجام شده است.

یکى از بزرگترین انقلاب هاى مفهومى در زیست شناسى، یعنى نشستن اندیشه جمعیتى به جاى ماهیت باورى (essentialism) از سوى سیستماتیک دانان موزه اى وارد زیست شناسى شد. این جانشینى مفهومى توسط پژوهشگرانى همچون چتوریکوف (Chetverikov)، تیموفیف _ ریسوفسکى (Timofeeff-Reesovsky)، دابژانسکى (Dobzhansky)، سامنر (Sumner) و ادگار اندرسون (E.Anderson) که همه آنها یا به عنوان سیستماتیک دان آموزش دیده بودند یا همکارى نزدیکى با سیستماتیک دانان داشتند، از سیستماتیک به ژنتیک آورده شد. پژوهشگران شاخه هاى تخصصى زیست شناسى نظیر جغرافیاى زیستى بارها و بارها در پى اطلاعات و ایده هاى نو به سیستماتیک بازگشته اند.

اما چرا سیستماتیک اینقدر مهم است؟ این پرسش مستقیماً به پرسش بعدى درباره جایگاه سیستماتیک در کل زیست شناسى مى انجامد. ده دوازده سال پیش به این نکته اشاره کردم که زیست شناسى با وجود تمام خصوصیات یکپارچه سازش در واقع دو انشعاب اصلى دارد، به طورى که حتى مى توان گفت دو زیست شناسى وجود دارد. در زیست شناسى نخست یا زیست شناسى کارکردى (functional) پرسش هاى مهم پرسش از «چگونگى»اند. این نوع زیست شناسى است که با مکانیسم هاى فیزیولوژیک، مکانیسم هاى تکوینى، مسیرهاى سوخت وساز و شالوده شیمیایى و فیزیکى تمام ابعاد حیات سروکار دارد. در زبان فنى مدرن، این بخش از زیست شناسى در نهایت به ترجمه (رمزشکنى) برنامه هاى ژنتیکى به اجزاى فنوتیپ و کارکردهاى بعدى شان مى پردازد. این نوع زیست شناسى در ابطال قطعى تمامى برداشت هاى حیات باورانه (vitalistic) و جا انداختن اینکه در جانداران هیچ اتفاقى برخلاف قوانین شیمى و فیزیک نمى افتد، نقشى تعیین کننده داشت. این همان زیست شناسى است که تمام فرایندهاى سلولى و تکوینى هنجار و ناهنجار مانند منشاء سرطان را تفسیر مى کند.

زیست شناسى دیگر به خود برنامه هاى ژنتیکى علاقه مند است و به منشأ و تغییر تکاملى آنها مى پردازد و همواره از «چرایى» مى پرسد. براى مثال چرا حیات جانورى و گیاهى این همه تنوع دارد؟ چرا در بیشتر گونه هاى جانداران دو جنس نر و ماده وجود دارد؟ چرا عناصر فونى قدیم آمریکاى جنوبى ظاهراً در ارتباط با آفریقا است، اما عناصر جدید آن به آمریکاى شمالى مربوط مى شود؟ چرا فون بعضى مناطق از نظر تعدد گونه ها غنى و بعضى دیگر فقیر است؟ چرا بعضى جانداران بسیار شبیه یکدیگرند در حالى که دیگران کاملاً با هم متفاوتند؟

تمام پرسش هاى این بخش از زیست شناسى در تحلیل نهایى پرسش هاى تکاملى اند و براى یافتن اطلاعات لازم براى طرح تمام این پرسش ها و پاسخ گفتن به آنها سرانجام نیاز به وجود مجموعه هاى موزه بنیاد است. در این لحظه برخى مخاطبان تیزهوش تر گمان خواهند کرد که اکنون من خویش را در گوشه اى به دام انداخته ام. آنها خواهند گفت وقتى روش زیست شناسى تکاملى و سیستماتیک روش مقایسه اى بر پایه مشاهدات است، دیگر چه نیازى به یک شاخه آزمایشگاهى در ساختمان موزه وجود دارد؟ چه نیازى به انجام آزمایش هست؟

تبیین این تناقض ظاهرى آن است که من هنوز فقط نیمى از داستان را گفته ام. سیستماتیک آن طور که سیمپسون (G.Simpson) تعریف مى کند: «بررسى علمى انواع و تنوع جانداران و هر خویشاوندى و تمام خویشاوندى هاى میان آنها است.» از این تعریف دو نتیجه به دست مى آید: نخست آنکه سیستماتیک دان نیز باید پرسش هاى «چگونگى» مطرح کند و مثلاً بپرسد «گونه ها چگونه تکثیر مى شوند؟» یا «چگونه یک دودمان تکاملى سازش هاى جدید مى یابد؟» یا «چگونه دودمان تبارى منتهى به انسان از شرایط آدمسانى (Anthropoid) سر برآورد؟» تمام این پرسش هاى تکاملى با تاریخ تغییرات و مهمتر از همه با علت تغییرات سروکار دارند. در ترجمه به زبان داروینى، هریک از پرسش هایى که در بالا مطرح شد را در قالب عبارات زیر نیز مى توان بیان کرد: «فشارهاى انتخابى مسبب تغییرات تکاملى فوق چیست؟»

نه تنها در پاسخگویى به این نوع پرسش ها اغلب استفاده از آزمایش ضرورى است، بلکه مهمتر از آن بسیارى از این پرسش ها را صرفاً با بررسى نمونه هایى که در موزه نگهدارى مى شوند، نمى توان یا دست کم به طور کامل نمى توان پاسخ گفت. از آنجا که پژوهش درباره تنوع بررسى خویشاوندى ها را نیز دربرمى گیرد، جاندار را باید زنده و در طبیعت بررسى کرد. در ۱۵۰سال گذشته دشوار بتوان سیستماتیک دان برجسته اى را یافت که در عین حال طبیعى دان صحرایى برجسته اى نبوده باشد و نتوان وى را در همان حد یک بوم شناس یا رفتارشناس نامید. این به هیچ وجه دستاورد جدیدى نیست. اخیراً که «رساله در باب رده بندى» (۱۸۵۷) لوئیس آگاسى را دوباره مى خواندم، از اینکه دیدم روى بررسى به اصطلاح خودش «عادات جانوران» چه تاکیدى دارد غرق در حیرت شدم.

او مى نویسد: «بدون شناخت دقیق عادات جانوران، تعیین اینکه گونه ها چه هستند و چه نیستند هرگز امکان پذیر نخواهد بود.» امروزه ما این را مفهوم زیستى گونه مى نامیم. آگاسى تا آنجا پیش مى رود که مى گوید ما مى خواهیم بدانیم «جانورانى که به لحاظ ساختارى با یکدیگر پیوند دارند تا چه اندازه در عاداتشان به هم شبیه اند و این عادات تا چه اندازه تجلى ساختار آنها است.» و ادامه مى دهد که «بررسى مقایسه اى طرز زندگى گونه   هاى وابسته نزدیک چقدر جالب خواهد بود.» در واقع آگاسى برنامه پژوهشى را پیشنهاد مى کند که عملاً با برنامه بنیانگذاران رفتارشناسى (ethology) در بیش از ۵۰سال بعد یکسان است: «هر چه از شباهت میان گونه هاى یک جنس و یک خانواده بیشتر آگاه مى شوم... بیشتر تحت تاثیر شباهت موجود در حرکات، عادات کلى و حتى آهنگ صداى جانوران متعلق به یک خانواده قرار مى گیرم... از این رو بعید است که بررسى موشکافانه این عادات، این حرکات و صداهاى جانوران نتواند به روشن شدن خویشاوندى هاى میان آنها کمک بیشترى بکند.»

با گذشت بیش از صدسال هنوز علاقه به رفتار جانوران در موزه جانورشناسى مقایسه اى هاروارد یک سنت است. براى مثال، نیمى از دانشجویان دوره دکتراى من در ۲۰سال گذشته درباره مسائل مربوط به رفتار پایان نامه برداشته اند. یکى از ویژگى هاى برجسته سیستماتیک به اصطلاح نوین توجه آن به خصوصیات جانور زنده است. تغییرات (variation)، سازش، گونه زایى و تغییر تکاملى را نمى توان به تمامى درک کرد مگر آنکه کار در محیط طبیعى نیز براى مثال با تحقیقات آزمایشگاهى در ژنتیک جمعیت، تحلیل تغییرات کروموزومى و پروتئینى در جمعیت ها و بررسى روابط میان سازش و ریخت شناسى کارکردى، همراه و مکمل آن شود. آزمایشگاه هاى مخصوص این نوع پژوهش ها از اجزاى اصلى این شاخه جدید موزه اند. فیزیولوژى محیطى که یکى دیگر از جنبه هاى سازش جانوران و بسیار مورد علاقه تکامل دانان است در آزمایشگاه هاى کانتوى در ایستگاه صحرایى کنکورد بررسى مى شود.

دنیاى خارج عمدتاً از این تحولات غافل بوده و متاسفانه باید بگویم که بسیارى از سیستماتیک دانان نیز چنین اند. اما از دید سیستماتیک دان مدرن، تمام این تحولات کاملاً طبیعى به نظر مى آیند. هر کس که کتاب هایى همچون «سیستماتیک نوین» (۱۹۴۰) جولین هاکسلى (J.Huxly) یا «سیستماتیک و منشاء گونه ها» (۱۹۴۲) مرا خوانده باشد مى داند که دست کم در ۳۰ سال گذشته تا چه حد تمام این فعالیت هاى گفته شده بخشى از سیستماتیک بوده است. این شاخه جدید به ما فرصتى مى دهد که به تصحیح تصویر نادرست از موزه ها که هنوز از رواج گسترده اى برخوردار است کمک کنیم و مفهوم جدیدى را جانشین آن سازیم که لوئیس آگاسى خطوط اصلى راه رسیدن به آن را ۱۱۶ سال پیش ترسیم کرده بود.

پیام این شاخه جدید به دنیاى خارج آن است که موزه جانورشناسى مقایسه اى صرفاً انبار کلکسیون ها نیست بلکه موسسه اى براى پژوهش هاى زیست شناسى است که تنها از نظر ماهیت موضوع کار با آزمایشگاه هاى زیست شناسى دیگر تفاوت دارد. با آنکه در بیشتر آزمایشگاه هاى زیست شناختى بر سلول و مولکول هاى سازنده آن تاکید مى شود، در موزه جانورشناسى مقایسه اى تاکید اصلى بر کل جاندار، تنوع جانداران و تکامل آنها است. از آنجا که هر چه تماس میان این دو گروه پژوهشگر نزدیکتر باشد سود متقابل بیشترى نصیب آنها مى شود، ترکیب گروه هاى زیست شناسى در سال هاى اخیر طورى تعدیل شده که هیات علمى از هر دو گروه به طور متوازن تامین شود. هدف هر دوى آنها تحقیق و تدریس است.

در این روز و روزگار، علم دیگر فقط به خاطر نفس علم دنبال نمى شود. علم دیگر اجاره نشین یک برج عاج نیست. بدون آنکه بخواهیم از ضرورت علوم پایه به هیچ روى بکاهیم، اکنون مى دانیم که دانشمند تعهد اجتماعى نیز دارد. چنانچه به خوشبینى گرایش داشته باشد خواهد گفت که به ساخت دنیایى بهتر کمک مى کند و اگر گرایش به بدبینى داشته باشد خواهد گفت که سعى مى کند مانع خراب تر شدن این دنیا شود. اما او قادر به انجام این کار نیست مگر آنکه درک درستى از انسان و دنیایى که در آن زندگى مى کند داشته باشد. و این دقیقاً یعنى بررسى تنوع و تاریخ تکاملى که در تکوین تصویر نوینى از انسان نقش عمده اى داشته است.

در ادبیات پیش داروینى و نیز در بخش عمده انواع خاصى از ادبیات معاصر، انسان موجودى ایستا پنداشته مى شود که در طبیعتى به همان اندازه ایستا که فرع آفرینش اوست، آفریده شده است. از داروین تاکنون هر روز بیش از پیش تصویر نوینى جانشین این مفهوم شده است، تصویرى از یک انسان تکامل یافته و همچنان تکامل یابنده که بخشى از جریان تکاملى کل دنیاى زنده است. و این تصویر نوین که محصول مستقیم بررسى هاى تکاملى و تاریخ طبیعى است، نه تنها در برداشت شخصى ما از جهانى که در آن زندگى مى کنیم بلکه در مسائلى کاملاً عملى نظیر رابطه انسان با محیط زیست، با منابع طبیعى و در واقع حتى برهم کنش میان انسان ها نیز از اهمیتى حیاتى برخوردار است.

دیر یا زود در خواهیم یافت که آینده نوع بشر چیزى نیست که در ستارگان نوشته شده باشد، چیزى که تحت کنترل نیروهاى خارجى باشد، بلکه این خود ما انسان ها هستیم که سرنوشت گونه مان را در دست داریم. ما اکنون از مشکلات نوع بشر دید نسبتاً روشنى داریم و این نکته نیز کاملاً آشکار شده است که تنها معدودى از آنها به راه حل هاى صرفاً تکنولوژیک جواب مى دهند. در عوض بیشتر آنها ماهیتى رفتارى- اجتماعى دارند و نیازمند تغییر در نظام هاى ارزشى ما هستند، تغییرى که بعید است کسى پذیراى آن باشد مگر آنکه از طبیعت، پویایى جمعیت ها، شالوده زیستى رفتار و سایر مباحث زیست شناسى جانداران، نسبت به کسانى که هم اکنون مسئولیت تصمیم گیرى هاى سیاسى و سیاستگزارى ها را به عهده دارند، درک بسیار بهترى داشته باشند.

این کار نیازمند درک عمیق ترى از مسائل بالا و آموزشى فراگیر بر پایه یافته هاى حاصل از آن نوع پژوهش هایى است که ما برایشان برنامه ریزى مى کنیم. هنگامى که نقشه این شاخه جدید را مى کشیدیم گاهى از آن تحت عنوان «مرکز جدید زیست شناسى محیطى و رفتارى» نام مى بردیم. گرچه این عنوان به طور رسمى پذیرفته نشد اما در واقع توصیف مناسبى از کانون توجه پژوهشگران در امکانات جدید است.

ممکن است کسانى که پا به پاى تحولات اخیر در زیست شناسى پیش نیامده اند، این ادعا را مبالغه آمیز بدانند که مسائل فوق در حیطه کارى علم سیستماتیک قرار مى گیرند. اما وقتى سیستماتیک علم تنوع زیستى تعریف مى شود و جاندار، موجود زنده اى که بیش از یک نمونه نگهدارى شده در موزه است، زنجیر پیوسته اى از حلقه ها از سیستماتیک لینه تا لوئیس آگاسى و از آنجا تا سیستماتیک زیست شناس جمعیت و سیستماتیک دان تکاملى مدرن کشیده مى شود.در اینجا از تمام کسانى که امکان ساخت این مرکز جدید زیست شناسى محیطى و رفتارى را فراهم کردند تشکر مى کنم. پیش بینى مى کنم که این مرکز روى دانش و اندیشه ما تاثیرى خواهد گذاشت که نتایج آن تا دورترین نقاط زمین خواهد رسید.

 Mayr, E. 1973. Breviora, 416:1-7: منبع.