ویلسون سوسیوبیولوژی را به عنوان مطالعة سیستماتیک بنیانهای زیستی در مورد همة رفتارهای اجتماعی تعریف میکند. از لحاظ نظری مسألة اساسی این علم پرسش دربارة رفتارهایی است که ظاهراً با اصول انتخاب طبیعی در تعارض هستند، اما بهراستی چگونه این رفتارها از قبیل فداکاری تداوم و توسعه مییابند. نخستین چاپ کتاب سوسیوبیولوژی در سال 1975 بود که به حق سنتزی مدرن و انقلابی از علوم زیستی خوانده شد، به طوری که انجمن بینالمللی رفتارشناسان آن را مؤثرترین کتاب قرن بیستم نامیدند. سوسیوبیولوژی حوزة جدیدی از علم است که دربردارندة یافتههای علوم اجتماعی، زیستشناسی و علوم انسانی بوده و دیدگاههای بینرشتهای و جامعی از حقیقت رفتارهای جانوران از جمله انسان ارائه میدهد. این کتاب اغلب به دلیل طرح موضوع تقدیر بیولوژیکی مورد انتقاد واقع میشود، موضوعی که زمینه را برای ظهور بحثهای جنجال برانگیز از قبیل کتاب ژن خودخواه نوشتة ریچارد داکینس آماده کرد. در کتاب سوسیوبیولوژی به رفتارهای فردی و اجتماعی جانوران و مفهوم این رفتارها در شرایط گوناگون از قبیل یافتن غذا، پناهگاه، جفت و رویارویی با دشمنان پرداخته میشود. در مورد کلونیهای حشرات مفاهیم جدیدی عنوان میگردد، گاهی این کلونیها به عنوان ارگانیزم واحدی تصور میشود که در فضای جغرافیایی منتشر شده است یا به عبارتی دیگر وزن این ارگانیزم در نقاط مختلف توزیع شده و دارای صدها تا میلیونها دهان کوچک میباشد.
آنچه بر ویژگی این اثر میافزاید پرداختن به انسان در همان چارچوبهای نظری و روششناختی است که در مورد سایر جانوران به کار رفته است. از این پس پای مباحث کتاب به حوزههای علوم انسانی نیز باز میشود و دانشمندان این حوزه را هم به تأمل یا انتقاد وا میدارد. در میان منتقدین، اندیشمندان فمینیست جدیتر از دیگران به نظر میرسند، به زعم آنها نوع بشر بردة تقدیر بیولوژیکی نیست و برای همیشه در بند الگوهای ابتدایی رفتار باقی نمیماند، بلکه انسان قادر است تا در ورای طبیعت بیوشیمیایی خود استدلال کند و دربارة خلق الگوهای جدید بیندیشد. گاهی منتقدین، کتاب سوسیوبیولوژی را خوراک تئوریک برای اندیشههای سیاسی رادیکال معرفی کردند و تا مدتها پژوهشگران این رشتة جدید از بیم اینگونه اتهامات، آثار خود را تحت عنوان اکولوژی رفتار منتشر میکردند. این کتاب در بسیاری از حوزههای علوم، طرح پرسش میکند و برخی از مفروضات و مقدمات ظاهراً بدیهی را به چالش فرا میخواند. از این رو میتوان کتاب سوسیوبیولوژی را با کتاب اصل انواع داروین مقایسه کرد، زیرا بسیاری از زیستشناسان و دانشمندان علوم اجتماعی را به تأملی دوباره در حقیقت زندگی جمعی دعوت میکند. ویلسون معتقد بود که سرانجام سوسیوبیولوژی به بسیاری از مسائل علوم اجتماعی پاسخ خواهد داد که بهنظر میرسد پیشبینی او در شرف تحقق است. این کتاب سرآغاز تولد رشتهای جدید به نام سوسیوبیولوژی بوده و در سرگذشت علوم به عنوان کتابی کلاسیک و مهم تلقی میشود. بنابراین خواندن آن هم از لحاظ علمی و هم از نظر تاریخی مفید و قابل توصیه است.
در باره ادوارد ویلسون:
ادوارد ویلسون استاد کرسی فرانک بیرد در علوم و رئیس بخش حشره شناسی موزه جانورشناسی تطبیقی در دانشگاه هاروارد است. بسیاری او را داروین زمان و برجسته ترین زیست شناس و پژوهشگر معاصر می شناسند. او پدر علم سوسیوبیولوژی(زیست شناسی اجتماعی) و از بنیان گذاران چندین رشته دیگر علوم زیستی از جمله جغرافیای زیستی جزایر و تنوع زیستی است. او همچنین چهره شناخته شده بین المللی در زمینه شناسایی، طبقه بندی و رفتار مورچه هاست و تا کنون بیش از 300 گونه از آن را توصیف و شناسایی کرده است. کتاب سوسیوبیولوژی او از سوی انجمن بین المللی رفتارشناسان به عنوان موثرترین کتاب قرن بیستم شناخته شده است. از جمله آثار متعدد او می توان کتابهای زیر را برشمرد:
درباره طبیعت انسان، جوامع حشرات، زیست گرایی(بیوفیلیا)، مورچه ها، تنوع حیات و آینده حیات. از حمله افتخارات متعدد او می توان دریافت نشان ملی علوم، جایزه بین المللی زیست شناسی از دولت ژاپن، جایزه کرافورد از فرهنگستان علوم سلطنتی سوئد، جایزه ممتاز انجمن علوم انسنی آمریکا، مدال طلائی صندوق جهانی حیات وحش و جایزه پولیتزر را نام برد.
انقراض ششم را می توان به دو مرحله جدا از هم تقسیم کرد. مرحله نخست زمانی آغاز شد که نخستین انسان های کنونی نزدیک به ۱۰۰ هزار سال پیش شروع به پراکنده شدن در نقاط مختلف جهان کردند. مرحله دوم نیز تقریباً از ۱۰ هزار سال پیش و پس از روی آوردن انسان به کشاورزی، آغاز شد. مرحله نخست اندکی پس از آنکه Homo sapiens در آفریقا تکامل یافت و این انسان به لحاظ آناتومیکی مدرن شروع به مهاجرت به خارج از آفریقا و پراکنش در سرتاسر جهان کرد، آغاز شد. انسان مدرن ۹۰ هزار سال پیش به خاورمیانه رسید و تقریباً ۴۰ هزار سال پیش شروع به مهاجرت به اروپا کرد. نئاندرتال ها که از مدت ها پیش در اروپا زندگی می کردند کمتر از ۱۰ هزار سال پیش پس از رسیدن ما به اروپا همچنان زنده ماندند، اما پس از آن به طور ناگهانی و غیر منتظره ناپدید شدند. به اعتقاد بسیاری از دیرین انسان شناسان قربانیان رسیدن ما یا از طریق نبردی تمام عیار از پا درآمدند یا به روشی زیرکانه تر، در اثر باختن در رقابتی بوم شناختی که در قیاس با نبرد رودررو آثار ویرانگر کمتری در پی داشت، برای همیشه از صفحه روزگار محو شدند. در همه جا بسیاری از گونه های بومی (به ویژه گونه های بزرگ جثه تر) اندکی پس از رسیدن انسان مدرن منقرض شدند. انسان مانند نره گاوی بود که در یک فروشگاه ظروف چینی رها شده باشد. او اکوسیستم ها را با شکار بیش از اندازه گونه های شکارچی که تا پیش از آن هیچ تجربه ای از رویارویی با انسان نداشتند، ویران ساخت و با انتشار میکرواورگانیسم های بیماری زا موجب نابودی و انهدام اکوسیستم ها شد. هرجایی که انسان مدرن پاگذاشت سایر گونه ها منقرض شدند. شواهد سنگواره ای، نابودی اکوسیستم ها توسط انسان را تایید می کند.
انسان ها نزدیک به ۱۲۵۰۰ سال پیش در تعداد بسیار زیاد به آمریکای شمالی رسیدند و مکان هایی که حاکی از قصابی ماموت ها و ماستودون ها و نیز انقراض بوفالوها هستند در سرتاسر قاره پیدا شده اند. این انقراض عظیم فلور و فون دوره پلئیستوسن در حفره قیر «لابرین» (La Brea) با رسیدن ما به آمریکای شمالی همزمان شده است. کارائیب نیز شماری از گونه های بزرگش را پس از رسیدن انسان به آنجا در حدود ۸ هزار سال پیش از دست داد. انقراض بخش هایی از مگافون (بزرگ ترین حیوانات همچون گوزن، گربه های بزرگ، فیل و شترمرغ. جانورانی با بیش از ۱۰ کیلوگرم وزن- م) استرالیایی به مدت ها پیشتر یعنی ۴۰ هزار ساله پیش که انسان به آنجا رسید، مربوط می شود. ماداگاسکار که تا اندازه ای یک مورد غیر عادی و استثنایی است و انسان تنها ۲۰۰۰ سال پیش برای اولین بار به آنجا رسید، باز هم به خوبی با الگوهای انقراض جور در می آید. در این جا نیز گونه های بزرگ تر (فیل مرغ، گونه ای از اسب آبی به علاوه لمورهای بزرگ) اندکی پس از ورود انسان به سرعت ناپدید شدند. در واقع تنها در مکان هایی که آدمسانان ابتدایی تر از گذشته های دور زندگی می کردند (آفریقا و همچنین اروپا و آسیا) جانوران با حضور آدمسانان از قبل سازگاری داشته و توانستند تا اندازه زیادی از نخستین موج های انقراض ششم جان سالم به در ببرند. مابقی گونه ها که تا پیش از آن هیچ گاه با آدمسانان در اکوسیستم های محلی خود مواجه نشده بودند به اندازه تمامی گونه های جزایر گالاپاگوس- جز آخرین گونه هایی که به آنجا رسیده اند نظیر مگس گیر ورمیلیون- به طرز ساده لوحانه ای در برابر آدمسانان بی احتیاط بودند. گونه های گالاپاگوس تا به امروز نیز همچنان بی احتیاط مانده اند.
اما چرا انقراض ششم همچنان ادامه می یابد؟ دومین مرحله انقراض ششم در حدود ۱۰ هزار سال پیش و با اختراع کشاورزی آغاز شد. کشاورزی ظاهراً در چند زمان مختلف و در چند جای مختلف جهان اختراع شد و در خلال سال ها در سرتاسر جهان انتشار یافت. کشاورزی به تنهایی دگرگونی های بوم شناختی بسیار شدید و اساسی را در کل تاریخ ۵/۳ میلیارد ساله حیات به وجود آورد. با اختراع کشاورزی انسان دیگر مجبور نبود که برای ادامه بقایش با سایر گونه ها ارتباط متقابلی داشته باشد به علاوه با این اختراع او توانست با مهارت بسیار سایر گونه ها را برای استفاده های شخصی خود تحت کنترل درآورد. او دیگر مجبور نبود که تابع ظرفیت تحمل اکوسیستم ها باشد و از این رو توانست جمعیت اش را به طور بی رویه ای افزایش دهد.
انسان نه با طبیعت بلکه خارج از آن زندگی می کند. Homo sapiens نخستین گونه ای است که از زندگی در اکوسیستم های محلی دست کشیده است. سایر گونه ها از جمله نیاکان آدمسان ابتدایی ما، تمامی انسان های پیش _ کشاورزی و بازمانده جوامع شکارچی_ جمع آوری کننده که هنوز هم به صورت جمعیت های نیمه منزوی وجود دارند، در اکوسیستم های محلی خود نقش ویژه ای داشتند یا به عبارت دیگر آشیان بوم شناختی خاصی را اشغال می کردند. اما این در مورد انسان های انقلاب پسا _ کشاورزی که پا را از اکوسیستم های محلی خود فراتر گذاشته اند، صدق نمی کند. در واقع برای توسعه کشاورزی رویارویی با اکوسیستم ها _ تبدیل زمین به مکانی برای تولید یک یا دو محصول غذایی و نابودی سایر گونه های گیاهی بومی که اکنون در ردیف علف های هرز قرار می گیرند _ و تمامی گونه های جانوری نه چندان اهلی شده که اکنون آفت تلقی می شوند، ضروری و اجتناب ناپذیر به نظر می آید. اما زمین دیگر قادر به تحمل روند رو به رشد جمعیت انسان نیست. زمین اکنون به حد نهایی ظرفیت تحمل خود نزدیک می شود. تعداد کل افراد یک گونه خاص در نتیجه عوامل مختلفی که مهم ترین آنها، ظرفیت تحمل اکوسیستم آن منطقه است، محدود می شود. با توجه به نیازهای وابسته به انرژی و سازش های فراهم سازی انرژی در یک گونه خاص تنها تعداد معینی از یک گونه نظیر سنجاب، بلوط و قوش می تواند در قطعه معینی از یک زیستگاه ساکن شود. اما کشاورزی محدودیت هایی را که اکوسیستم های طبیعی بر اندازه جمعیت انسان اعمال می کردند، از میان برداشته است. با آنکه هنوز هم محصولات کشاورزی مرتباً نابود می شود و بیماری و قحطی بر زمین سایه می گستراند اما تردیدی نیست که کشاورزی توانسته تاثیر شگرفی بر اندازه جمعیت انسان بگذارد. برآورد ها متفاوت است اما جمعیت یک تا ۱۰ میلیون نفری انسان طی ۱۰ هزار سال گذشته اکنون از مرز ۶ میلیارد نفر گذشته است. جمعیت انسان به طور لگاریتمی در حال افزایش است تا جایی که تا سال ۲۰۲۰ به ۸ میلیارد نفر خواهد رسید. احتمالاً یک حد نهایی برای ظرفیت تحمل انسان بر روی زمین وجود دارد _ حدی که کشاورزی قادر به حمایت از آن است _ و تخمین زده می شود که این رقم می تواند بین ۱۳ تا ۱۵ میلیارد نفر باشد.
در حالی که برخی گمان می کنند که رقم نهایی شاید بیش از اینها باشد. رشد بیش از اندازه جمعیت، گونه های مهاجم و بهره برداری بی رویه آتش انقراض را شعله ورتر می سازد. انفجار جمعیت انسان به ویژه در سال های انقلاب پساصنعتی طی دو قرن گذشته و نیز توزیع و مصرف نابرابر ثروت های زمین دلیل واقعی انقراض ششم است. در نتیجه تمامی این ها یک چرخه خطرناک به وجود آمده است: هر چه زمین های بیشتری پاک تراشی می شوند و تکنیک های کارآمدتری به یاری رشد جمعیت انسان می آیند (به ویژه پیشرفت هایی که اخیراً در مهندسی ژنتیک به وجود آمده) بر میزان جمعیت انسان افزوده تر می شود.
مصرف سوخت های فسیلی بیشتر بر دامنه کشاورزی می افزاید و در نتیجه تغییرات بیشتری را بر محیط اعمال می کند. انسان همچنان به صید ماهی ادامه می دهد (در حال حاضر ۱۲ ذخیره گاه از ۱۳ ذخیره گاه بزرگ ماهیان سیاره زمین به شدت تهی شده است) و درختان را برای تهیه الوار قطع می کند. مصرف بی رویه سوخت، آلودگی و فرسایش خاک در اثر کشاورزی مناطق مرده ای را در ذخیره گاه های زمین به وجود آورده که خلیج مکزیک نمونه ای از این دست است. پراکندگی یهودی مانند انسان منجر به پراکنش گونه های بیگانه ای است که غالباً به اندازه گونه های بومی دچار خسارت نمی شوند. به عنوان مثال گونه های مهاجم در ایجاد ۴۲ درصد از تمامی گونه های در خطر تهدید و در خطر انقراض ایالات متحده آمریکا سهم بسزایی داشته اند.
طی انقراض توده ای سوم تنها ۱۰ درصد از کل گونه های جهان جان سالم به در بردند. آیا در این انقراض نیز همین تعداد گونه زنده خواهند ماند؟ آیا اقدامات حفاظتی می تواند انقراض ششم را متوقف سازد. اکنون اکوسیستم های جهان غرق در آشوب و اغتشاش اند. برخی از زیست شناسان طرفدار حفظ محیط زیست معتقدند که هیچ سیستم و حتی هیچ اقیانوس پهناوری از حضور انسان در امان نمانده است. اما گویی که اقدامات حفاظت محیط زیست، توسعه پاید.
منبع:؟
برای زیست شناسان حرفه ای تردیدی باقی نمانده است که زمین اکنون با انقراض فزاینده گونه های در خطر تهدید ، مواجه شده است که با پنج انقراض بزرگ زمین شناختی پیشین برابری می کند. مدتی پیش در ۱۹۹۳، ادوارد ویلسون، زیست شناس دانشگاه هاروارد، تخمین زد که سیاره زمین در حال حاضر گونه هایش را با نرخ ۳۰ هزار گونه در سال از دست می دهد که این میزان حتی رقم دلهره آور سه گونه در هر ساعت را نیز پشت سر می گذارد. برخی از زیست شناسان گمان می کنند که این بحران تنوع زیستی که آن را انقراض ششم نامیده اند، حتی شدیدتر و قریب الوقوع تر از آن چیزی است که ویلسون حدس زده بود.
نوشدگی های بیوتا (Biotic turnover انقراض گونه ها در یک ناحیه و جانشین شدن آنها توسط گونه های دیگر. بیوتا مجموعه گیاهان و جانوران و موجودات ذره بینی یک ناحیه- م) در مقیاس جهانی همگی از رویدادهای فیزیکی ناشی شده اند که در محدوده آشفتگی های عادی اقلیمی و سایر اختلالات فیزیکی که گونه ها و کل اکوسیستم طعم آن را می چشند و از آن جان سالم به در می برند، نمی گنجد. پس علت آنها چیست؟
نخستین انقراض بزرگ ۴۴۰ میلیون سال پیش روی داد. به نظر می رسد که تغییرات اقلیمی (سرد شدن نسبتاً شدید و ناگهانی اقلیم جهان) به انقراض توده ای پایان دوره اردوویسین انجامید و باعث دگرگونی های شدید در حیات دریایی شد. در آن دوره حیات ناچیز در خشکی وجود داشت و شاید هم هنوز آثار حیات در خشکی پدیدار نشده بود.) در نتیجه این انقراض ۲۵ درصد از کل خانواده های موجود از دست رفتند. هر خانواده ممکن است دارای گونه های اندک یا هزاران گونه مختلف باشد.
دومین انقراض بزرگ ۳۷۰ میلیون سال پیش و در اواخر دوره دونین رخ داد. علت این انقراض نیز احتمالاً تغییرات اقلیمی در مقیاس جهانی بوده است. شاید هم علت دیگری داشته است. در هر صورت در اثر آن ۱۹درصد از خانواده های موجود از بین رفتند.
سومین انقراض بزرگ ۲۴۵ میلیون سال پیش به وقوع پیوست. تمامی سناریوهایی که دست کم تاکنون در تبیین بزرگترین انقراض توده ای جهان در پایان دوره پرمین ساخته و پرداخته شده است، علت آن را ملغمه ای از تغییرات اقلیمی می دانند که احتمالاً در جابه جایی های زمین ساخت _ پهنه ای ریشه دارند. با این همه شواهد بسیار تازه ای حاکی از آن است که شاید همانند انقراض پایان دوره کرتاسه، برخورد یک شهاب سنگ منجر به این انقراض شده باشد که به نابودی ۵۴ درصد از کل خانواده های موجود انجامید.
چهارمین انقراض بزرگ ۲۱۰ میلیون سال پیش و در اواخر دوره تریاس، درست اندکی پس از آنکه دایناسورها و نخستین پستانداران تکامل یافته بودند، روی داد. از روی بقایای به جا مانده تعیین علت دقیق این واقعه که طی آن ۲۳ درصد از خانواده ها از بین رفتند، دشوار است.
پنجمین انقراض بزرگ که مشهورترین و شاید تازه ترین وقایع از این دست باشد، ۶۵ میلیون سال پیش و در پایان دوره کرتاسه روی داد. براساس شواهد سنگواره ای طی این انقراض بازمانده دایناسورهای خشکی زی و آمونیت های دریایی (گروه منقرض شده ای از سرپایان با صدف های مارپیچ- م) و بسیاری از گونه های موجود در کل طیف فیلوژنتیک در تمامی زیستگاه ها نابود شدند. در دهه گذشته نظر اکثریت دانشمندان این بوده که انقراض مذکور در اثر برخورد یک (شاید چند) شهاب سنگ آسمانی (احتمالاً ستاره دنباله دار) با سیاره زمین رخ داده است. با وجود این برخی از زمین شناسان یک حادثه آتشفشانی بزرگ را که تله های دیکن (Deccan Trap) هند را به وجود آورد، بخشی از زنجیره وقایع فیزیکی می دانند که اکوسیستم های موجود را به اندازه ای متلاشی ساخت که بسیاری از گونه های خشکی و دریا به سرعت رو به انقراض نهادند. طی این انقراض ۱۷درصد از خانواده ها از بین رفتند. تا بدین جا هر پنج انقراض توده ای بزرگ بر اثر عوامل طبیعی روی داده اند.
چه چیزی انقراض ششم را از پنج انقراض پیشین متمایز می سازد؟ در نگاه نخست شاید به نظر برسد که انقراض های پیشین که تحت تأثیر عوامل فیزیکی روی داده اند چیز زیادی برای گفتن درباره انقراض ششم که اکنون و آشکارا توسط انسان در حال روی دادن است، ندارند. تردیدی وجود ندارد که در دنیای مدرن انسان به واسطه فعالیت هایی نظیر تغییر شکل و انهدام زیستگاه های فیزیکی، بهره برداری بی رویه از گونه ها، آلودگی و معرفی گونه های بیگانه عامل بلاواسطه نابودی گونه ها و تخریب اکوسیستم ها شده است و از آنجایی که Homo sapiens آشکارا یک گونه جانوری است (هر چند که به لحاظ رفتاری و بوم شناختی حیوان منحصر به فردی است) به نظر می رسد که انقراض ششم نخستین انقراض جهانی ثبت شده ای است که به جای عامل فیزیکی دارای علت زیست شناختی است. براساس شواهد نحوه برخورد انسان با زمین کاملاً شبیه برخورد شهاب سنگ دوران کرتاسه است. ۶۵ میلیون سال پیش که آن برخورد فرازمینی با تمامی قدرت انفجاریش روی داد، بلافاصله با القای خرده ریزها و توده سنگ های متراکمش به لایه های بالایی اتمسفر منجر به کاهش درجه حرارت جهانی و از همه مهمتر سرکوب شدید فرآیند فتوسنتز شد و خسارت های ویرانگری را به سیستم های زنده زمین وارد آورد. این دقیقا همان بلایی است که انسان اکنون بر سر زمین می آورد. انسان عامل تغییرات فیزیکی گسترده ای بر روی سیاره خاکی است. انسان پس از پیدایش بر روی زمین بی درنگ نابودی محیط زیست را آغاز کرد.
دانشمندان ماهى هایى را در ساحل کالیفرنیاى جنوبى کشف کرده اند که از لحاظ جنسى تغییر یافته اند. این کشف نگرانى هایى در میان دانشمندان به وجود آورده که فاضلاب تصفیه شده که به داخل اقیانوس ریخته مى شود حاوى مواد شیمیایى است و سیستم تولیدمثل جانوران را تحت تاثیر قرار مى دهد. جانوران دوجنسى پدیده جدیدى نیستند اما بیشتر موارد قبلى در آب هاى شیرین یافت مى شدند. طرفداران محیط زیست مى گویند این اولین مورد تحقیقات است که تاثیر فاضلاب در حیات دریایى را ثبت مى کند. سال گذشته دانشمندان کشف ماهى هاى نرى را در رودخانه مریلند گزارش کردند که در بدن خود تخم پرورش مى دادند. آنها تصور مى کنند که این ناهنجارى در اثر آلاینده هاى موجود در فاضلاب کارخانه ها، تاسیسات و دامدارى ها است. «دوریس ویدال» از مرکز تحقیقات آب کالیفرنیاى جنوبى که یک شاخه از این تحقیقات را سرپرستى مى کرد، مى گوید: «از میان این تعداد ماهى، ۱۱ قطعه داراى بافت تخمدان در بیضه ها بودند.» دانشمندان هنوز نمى دانند که این نواقص جنسى چقدر جمعیت ماهیان را تحت تاثیر قرار مى دهد. روزانه حدود یک میلیارد گالن فاضلاب تصفیه شده از طریق ۳ خط لوله به درون اقیانوس آرام تخلیه مى شود. اگرچه این فاضلاب فیلتر مى شود اما هنوز محتوى آلاینده هایى است که در بستر دریا نشت مى کنند.
دو تحقیق مرتبط نشان مى دهد که دو سوم ماهى هاى نرى که در اورنج کانتى یافت شدند ویژگى هاى تولید تخم داشتند. طى یک تجربه آزمایشگاهى در ماهیان نرى که در معرض رسوبات جمع آورى شده از خط لوله ها قرار داده شدند نیز نشانه هایى از تولید تخم به وجود آمد.
«استیو ویسبرگ» که مسئول پروژه تحقیقات آب است، مى گوید: این نتایج مطالعات بیشتر را ضرورى مى کند که مشخص شود آیا ماهى هایى که از لحاظ جنسى تغییر کرده اند در آب هاى اقیانوسى فراوان هستند یا خیر؟
منبع: LiveScience.com, Nov.2005
پژوهشگران نقشه نقاطی در جهان که زیستگاه حیوانات و گیاهانی است که با خطر قریب الوقوع انقراض مواجه هستند را تهیه کرده اند.
این فهرست که با مشارکت وسیع گروه های هوادار محیط زیست تهیه شده است نزدیک به 800 گونه را که به گفته فعالان در صورت عدم اتخاذ تدابیر فوری به زودی ناپدید خواهند شد شامل می شود.
اکثر این گونه ها تنها در یکی از این نقاط، عمدتا در نواحی استوایی، زیست می کنند.
محققان با انتشار مقاله ای در نشریه "اقدامات آکادمی ملی علوم" گفتند که حفاظت از برخی از این نقاط سالانه تنها کمتر از هزار دلار هزینه بر می دارد.
استوارت بوچارت، مدیر هماهنگی برنامه گونه های جهانی در موسسه "BirdLife International" که از جمله یکی از گروه های تهیه کننده این گزارش است گفت: "محافظت از این مجموعه نقاط تنها کاری نیست که باید بکنیم؛ اما اگر آنها را حفاظت نکنیم شکی نیست که منقرض خواهند شد."
گروه های حاضر در این ائتلاف که شامل 13 موسسه مختلف است تحت عنوان "ائتلاف برای به صرف رساندن موارد انقراض" (AZE) فعالیت می کنند.
آنها به کمک پایگاه داده های خود فهرست 595 نقطه در جهان را که حاوی دست کم یکی از گونه های طبقه بندی شده به عنوان "در معرض خطر" یا "به شدت در معرض خطر" است تهیه کرده اند.
هر کدام از این نقاط یا تنها زیستگاه گونه های این فهرست است یا حاوی 95 درصد جمعیت آن گونه خاص.
برخی از این نقاط حاوی تنها یک گونه از این جانوران در معرض خطر است.
794 گونه یادشده شامل پرندگان، پستانداران، دوزیستان، درختان سوزنی و برخی از خزندگان هستند.
اکثریت این نقاط مهم در نواحی استوایی زمین و اکثرا در کشورهای درحال توسعه قرار دارند.
این نقاط عموما در مناطقی واقع هستند که تراکم جمعیت انسانی آنها بالاست؛ تنها اقلیتی از آنها تحت حفاظت کامل قرار دارند.
هزینه حفاظت
جان فا، مدیر علوم حفاظت از محیط زیست در گروه "حیات وحش دورل" (Durrell Wildlife)، کار کردن با بومیان را کلید موفقیت برای نجات گونه های در معرض خطر می داند.
وی به بی بی سی گفت: "استراتژی ما تنها این نیست که بر حیوانات تمرکز کنیم بلکه همچنین همکاری با جوامع محلی است تا کاری برای امرار معاش آنها کرده باشیم."
ائتلاف گروه های حامی محیط زیست، "ای زی ای"، هزینه سالانه حفاظت از هر یک از این 595 نقطه مهم را حساب کرده و نتیجه گرفته است که این هزینه طیف بسیار وسیعی از 470 دلار گرفته تا 3 میلیون و 500 هزار دلار را می پوشاند.
اما علیرغم هزینه سنگین نگاهداری از برخی از این نقاط، استوار بوچارت خوشبین است که دست کم برخی از آنها را می توان به درستی محافظت کرد.
وی گفت این موضوع که این گونه ها به تنها یک زیستگاه محدود هستند استدلالی بسیار قدرتمند برای عموم مردم است، بنابراین آنها احتمالا مایل به کمک برای حفاظت از آنها خواهند بود.
وی افزود: "نمی توان دانست یا پیش بینی کرد که برای این گونه ها چقدر وقت باقی مانده است؛ اما مسلما اگر این نقاط تحت حفاظت قرار نگیرد طی چند دهه آینده از میان خواهند رفت."
براساس بررسی های تازه تکامل پستانداران تقریبا هیچ ارتباطی با انقراض 65 میلیون سال قبل دایناسورها نداشته است.
این درحالی است که براساس یک نظریه جا افتاده ظهور پستانداران ارتباط مستقیمی به محو شدن دایناسورها از صحنه طبیعت داشت.
اما اکنون کامل ترین شجره خانوادگی که از پستانداران تهیه شده چنین ارتباطی را زیر سوال می برد.
این شجره نامه چگونگی ارتباط گروه های مختلف - مانند پستانداران عالی و جوندگان - به هم و زمان جدایی آنها از یکدیگر را نشان می دهد. نتایج این مطالعه در نشریه "نیچر" چاپ شده است.
"ابرشجره" پستانداران توسط تیمی بین المللی و با استفاده از داده های فسیلی موجود و از تحلیل های ژنتیکی تهیه شد.
براساس نظریه های قبلی، در دوره زمین شناسی "کریتیشس" که دایناسورها هنوز بر زمین گام می زدند، پستانداران موجوداتی نسبتا نادر بودند زیرا سلطه خزندگان کهن بر اکوسیستم مانع تکامل و افزایش تنوع آنها می شد.
شکوفایی تکامل
بر این اساس، انقراض دایناسورها این محدودیت را حذف کرد، و به پستانداران اجازه داد تنوع یابند و رشد و نمو کنند، که آنها را در مسیر موقعیت کنونی یعنی غلبه بر زمین قرار داد.
براساس این مدل، پستانداران کیسه دار (پلاسنتال) به دو زیرگروه عمده تقسیم شدند. این پس از انقراض بزرگ بود که تصور می شود در اثر برخورد یک سنگ عظیم آسمانی به زمین در حدود 65 میلیون سال قبل روی داد.
کیت جونز، از نویسندگان مقاله نیچر، از انجمن جانورشناسی لندن به بی بی سی گفت: "به طور سنتی تصور می شد که برخورد شهاب سنگی که باعث نابودی دایناسورها شد به پستانداران فرصت لازم را داد."
با این حال این ابرشجره نشان می دهد که پستانداران کیسه دار 93 میلیون سال قبل به دو زیرگروه تقسیم شده بودند، یعنی مدت ها پیش از برخورد سنگ آسمانی به زمین و زمانی که دایناسورها هنوز بر زمین حکمفرما بودند.
پس از پیدایش این دو زیرگروه، سرعت تکامل پستانداران افت کرد و این وضع تا عصر ایوسین یعنی 55 میلیون سال قبل ادامه یافت.
آغاز عصر ایوسین مصادف بود با گرمایش سریع زمین و شکوفایی در عرصه تنوع پستانداران.
دکتر جونز می گوید: "ابرشجره پستانداران راه تازه ای برای نمایش دادن کلیه گونه های پستانداران روی کره است، که نقطه آغاز آن یک جد واحد است. رابطه گونه ها را می توان از مشخصه های ساختارشناسی (مورفولوژی) و سلسله بندی ژنتیکی استنباط کرد."
"اگر می خواستیم از صفر شروع کنیم باید داده های ملکولی و ساختارشناسی 4000 گونه مختلف را جمع آوری می کردیم."
"اما در عوض از اطلاعات منتشر شده از سوی صدها پژوهشگر از سراسر جهان استفاده کردیم. ما از تکنیک تازه ای به نام ابرشجره سازی استفاده کردیم که امکان می دهد همه اطلاعات موجود را برداشته، مجددا کدگذاری و تحلیل کنیم طوری که انگار همه بخشی از یک مجموعه داده ها هستند."