دکتر علی شریعتی:
«اگر اجباری که به زنده ماندن دارم نبود ، خود را در برابر دانشگاه آتش میزدم ، همانجایی که بیست و دو سال پیش ، « آذر » مان ، در آتش بیداد سوخت ، او را در پیش پای « نیکسون » قربانی کردند!
این سه یار دبستانی که هنوز مدرسه را ترک نگفته اند ، هنوز از تحصیلشان فراغت نیافته اند ، نخواستند - همچون دیگران - کوپن نانی بگیرند و از پشت میز دانشگاه ، به پشت پاچال بازار بروند و سر در آخور خویش فرو برند. از آن سال ، چندین دوره آمدند و کارشان را تمام کردند و رفتند ، اما این سه تن ماندند تا هر که را می آید ، بیاموزند ، هرکه را میرود ، سفارش کنند. آنها هرگز نمیروند ، همیشه خواهند ماند ، آنها « شهید » ند.
این « سه قطره خون » که بر چهره ی دانشگاه ما ، همچنان تازه و گرم است. کاشکی می توانستم این سه آذر اهورائی را با تن خاکستر شده ام بپوشانم ، تا در این سموم که میوزد ، نفسرَند!
اما نه ، باید زنده بمانم و این سه آتش را در سینه نگاه دارم.»
سلام - خسته نباشید -
وبلاگ پرباری دارید. اتفاقی بهش برخوردم .استفاده کردم
قسمت نشد امسال گذرم به مشهد بیفته و ببینمتون
راستی از خانم یزدانی که مالزی بود چه خبر . راجع به ادامه تحصیل در مالزی یا هند تو رشته ی خودمون اطلاعات به روزی لازم دارم ( خیلی مصمم شدم به هر طریق که می شه ادمه بدم ). لطفا تلفن یا آدرسی از ایشون برام بفرستین.
سال گذشته ۵ دو پای کوچک گرفتم ولی تا اومدم بفرستمشون مشهد گربه یک شبه اونا رو خورد. ان شاء ا.. بهار امسال دو باره اقدام می کنم.