مسافر طبیعت

چه ره آورد سفر دارم از این راه دراز؟

مسافر طبیعت

چه ره آورد سفر دارم از این راه دراز؟

درنا


شعر زیبای زیر توسط آقای حمیدرضا شیرعلی در بخش نظرات به یادگار گذاشته شده است، از توجه ایشان تشکر می کنم.


دیده تا بر رقص بی مانند ِ درنا دوختم
زیستن را با همه شیرینی اش آموختم
راز زیبایی ِ خود را داشت می کرد آشکار
یا که شاید دیده ی زیباپسندم را شکار
نبض ِ هستی از تکاپویش عیان می گشت و من ،
در نهانگاهِ دلم می کاشتم صد نارون
آشنای بال و پرهای سپیدش می شدم
عاشق منقار سرخ و پر امیدش می شدم
یکه بود و صد هزاران دل به خود مشغول داشت
اینچنین گل ، هیچکس جز در بهار ِ دل نکاشت
سوره یی از آسمان ِ سرزمینی سرد بود
در دیار ِ سبز ما شعر ِ سفر را می سرود
یادگار ِ پاکِ درناهای دیگر بود او
دیدمش که می کند یاران ِ خود را جست و جو
« باز می آید » به او گفتم اگر ز اینجا رود
گفت اگر با خاطری خوش از دیار ِ ما رود
راستی مهمان نوازی گر عجین با خون ِ ماست
میزبان ِ خوبِ این درنای بی همتا کجاست ؟
یافتم ، آن میزبان حس ِ طبیعت دوستی است
دوستی با عمر ِ درنای مهاجر که یکی است

.............................................................

حمیدرضا شیرعلی ( مهرآیین )
تهران / آذر 1387

http://www.ardibehesht.persianblog.ir

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد