ابتدایی ترین اجداد میمون های دنیای قدیم، میمونهای بدون دم و انسان ها، به طور شگفت انگیزی مغز های کوچکی داشته اند. این نکته را یک مطالعه جدید نشان می دهد. این یافته که بر اساس یک جمجمه ی فسیل شده تازه کشف شده است، بدین معنی است که مغز های بزرگ به طور مستقل در نخستیان دنیای قدیم و جدید تکامل یافته اند. همچنین نشان می دهد که انسان شناسان تکاملی باید مجددا بعضی تئوریهای مربوط به اینکه چرا چنین مغز های بزرگ و قدرتمندی تکامل یافته اند را بررسی نمایند.
جمجمه مورد تحقیق، متعلق به یک پریمات primate)) به اندازه گربه، به نام Aegyptopithecus zeuxis می باشد، این جمجمه بسیار قابل توجه بوده و به خوبی حفاظت می شود. الوین سیمونز(Elwyn Simons) می گوید که "این جمجمه به صورت باور نکردنی کامل است و تغییر شکل بسیار اندکی یافته است." وی یک انسان شناس( (anthropologistدر Duke University in Durham کالیفرنیای شمالی آمریکا است که تیم تحقیقاتی که جمجمه را در کاریو، مصر(Cairo, Egypt) پیدا کرده است را رهبری می کند. کامل بودن جمجمه به تیم سیمونز امکان داد تا با استفاده از میکروسی تی اسکن، ظرفیت جمجمه را به طور دقیق اندازه گیری کنند .
فقدان قدرت مغزی
مغز بسیار کوچکتر از انتظار ولی نه به بزرگی نسبت بدن به مغز نخستیان ابتدایی مانند لمورها بود. این موضوع نشان می دهد که نخستیان عالی تر، یا میمون های انسان نما((anthropoids، باید زمانی که Aegyptopithecus حدود 29 میلیون سال پیش زندگی می کرده است، که پس از انشعاب انسان نماهای دنیای قدیم از پسر عموهای دنیای جدید خود می باشد، همچنان مغز های کوچکی داشته اند. بنابراین می بایستی مغزهای بزرگ میمون های جدید و میمونهای بدون دم در دو ناحیه، به طور جداگانه تکامل یافته باشند . کالوم روس(Callum Ross)، که یک انسان شناس تکاملی در دانشگاه شیکاگو است و در این مطالعه شرکت نداشته است، تایید می کند که "بی شک انسان نماهای اولیه مغز های کوچکی داشتند."
رد تئوری ها
این جمجمه جدید چندین ویژگی دیگر از روش های زندگی Aegyptopithecus را نشان می دهد. چشم های نسبتا کوچک نشان می دهد که روز فعال (diurnal)بوده است و ناحیه ی تکامل یافته بینایی در مغز نیزنشان می دهد که بینایی دقیق و تیزی داشته اند. جمجمه جدید که متعلق به یک ماده است نیز کوچک تر است و دندان های نیش ظریف تری نسبت به جمجمه های نر همان گونه دارد و این نشان می دهد که نرها بسیار بزرگ تر و درنده تر از ماده ها بوده اند. این اختلاف اندازه تنها در نخستیانی است که به صورت گروهی زندگی می کنند و جهت تکامل به سمت نرهای بزرگتر است که بهتر بتوانند برای جفتگیری رقابت کنند و از گروه در برابر تهدیدات دفاع نمایند.
تمام این سه ویژگی یعنی روزفعالی، دید دقیق و زندگی گروهی، دلایلی برای این پرسش هستند که چرا در نخستیان، مغز های بزرگ تکامل یافته است. سیمونز می گوید "گرچه Aegyptopithecus هر سه ویژگی را دارد اما هنوز دارای مغز کوچکی است و اینها بر خلاف این تئوری است."
منیع:, May 2007 NewScientist
انسانها ممکن است در نتیجه یک تحول فرهنگی که ما در تکامل مان به آن دست یافته ایم، صفت فداکاری را بدست آورده باشند، این موضوع را مطالعه ای جدید پیشنهاد می کند. این تحقیق همچنین آنجه را که ما در مورد نقشه ژنتیکی اجداد شکارچی مان می دانیم، تغییر می دهد. منشا فداکاری انسان، زیست شناسان تکاملی را برای سالهاست که مبهوت ساخته است.
در هر جامعه ای، انسان ها بدون آنکه انتظار جبران داشته باشند، برای دیگران فداکاریهای انجام می دهند، به عنوان مثال ما صدقه می دهیم و خیرات می کنیم، یا از افراد بیمار و از کار افتاده پرستاری می نماییم. این صفت در حیات وحش بسیار نادر است، مگر این که ارتباط فامیلی یا دوجانبه وجود داشته باشد.
یک تئوری برای توضیح جگونگی تکامل فداکاری انسان، در رابطه با سبک ارتباط متقابل ما، همانند گروههای اولیه هنگام تکامل مان، می باشد. نزدیکی های پایان دوره پلیستئوسن ( Pleistocene) ، حدود 12000 سال پیش، انسانها برای تهیه غذا به شکارچیانی تبدیل شدند که برای بقاء با یکدیگر رقابت می کردند.
پویایی شناسی گروهی (( Group dynamics
تحت این شرایط، حس فداکاری دیگر اعضاء گروه، شایستگی کل گروه را بهبود می بخشید. اگر فردی از گروه دفاع می کرد ولی کشته می شد، هر کدام از ژنهایی که فرد با کل گروه به مشارکت گذاشته بود، همچنان منتقل می شدند. هرچند که بسیاری از محققان این مدل را رد می کنند و یکی از دلایل آنها این است که رقابت بین افراد، احتمالا در صورت منزوی شدن یک گروه، افزایش می یابد و بنابراین هر رفتار فداکارانه ای، سطح شایستگی فرد در مقایسه با دیگر اعضا را کاهش می دهد. زیست شناسان همچنین تصور می کنند که در گروه های شکارچی، حول این دوره زمانی، حس فداکاری از نظر ژنتیکی کمتر تکامل یافته است.
روشهای قدیمی ((Ancient ways
هم اکنون مطالعه جدیدی توسط ساموئل بولز ( (Samuel Bowlesدر نیومکزیکوِ ی آمریکا ، مدل جدیدی را نشان می دهد. بولز بر روی گروههای گیاهخوار معاصر شامل جمعیت های بومی استرالیا، سیبری و قبیله های بومی آفریقایی، یک آنالیز ژنتیکی انجام داد. تغییرات ژنتیکی بین این گروههای امروزی مورد تجزیه و تحلیل قرارگرفت و سپس برای اندازه گیری تغییرات ژنتیکی که در جمعیت های اجدادی شکارچی از پلیستئوسن( Pleistocene) و ابتدای هلوسن(Holocene)،150 تا 10 هزار سال پیش، وجود داشته است، مورد استفاده قرار گرفت.
بولز توضیح داد که این گروه های جدید امروزی همچنانکه اکثر دانشمندان معتقدند به شکل اجداد دور ما زندگی می کنند. وی نتیجه گرفت که انسانهای اولیه احتمالا بیش از آنچه قبلا تصور می شد با یکدیگر ارتباط داشته اند، ولی بولز اختلافات ژنتیکی بیش از حد انتظار را، بین گروه های مجزای جمعیت های اجدادی پیدا نمود. بولز می گوید این شرایط رفتار فداکاری را مورد توجه قرار داده است.
مواقع جنگ ( (Challenging times
بولز همچنین دریافت که عادات اولیه مانند تقسیم غذا یا داشتن یک همسر، مشابه روشی که مالیات بر درآمد، درآمد را مجددا در جامعه توزیع می کند، ارزش رفتار فداکاری را بالا برده است. وی اطلاعات مختلفی در زمینه ژنیتکی، اقلیمی، دیرین شناسی، نژاد شناسی و آزمایشگاهی را جمع آوری نمود تا ارزش رابطه سودمند همکاری انسانها در جمعیت های اجدادی را مورد مطالعه قرار دهد.
در مدل او، اعضای یک گروه حامل ژنهای رفتار فداکاری، به وسیله محدود ساختن فرصت های تولید مثلی، نوعی مالیات پرداخت می کنند تا از غذا و اطلاعات به مشارکت گذاشته شده سود برند، و بدین وسیله شایستگی گروه و نیز ارتباطات درونی آن ها افزایش می یابد. دسته های انسانهای فداکار، با هم همکاری می کنند تا در زمان جنگ ، منابعی از گروه های دیگر بدست آورند.
به عنوان مثال مجروح شدن ممکن است یکی از هزینه های دفاع از گروه در طی یک نزاع بین گروهی باشد، شکستن پا می تواند برای فرد مرگ آور باشد زیرا شخص ممکن است در طی گرسنگی قادر به کسب غذا نباشد. بولز می گوید ولی تقسیم غذا این خطر را برای افرادی که در این نزاع شرکت می کنند کمتر می سازد .
مردان تک همسر (One-woman men)
با استفاده از اطلاعات دیرین شناسی و نژاد شناسی او نشان داد که کمتر از 15-13% گیاهخواران بواسطه جنگ هایی که بین گروه ها معمول بوده است، می مرده اند. مدل های ریاضی بولز نشان می دهد که رفتار فداکاری باید فاکتور مهمی در این جمعیت ها باشد.
هر چند بولز تصدیق می کند که وی هیچ شاهدی برای هیچ ژن مربوط به فداکاری انسان نیافته است، اما می گوید که اگر چنین حالت ژنتیکی وجود می داشت ، نزاع گروهی نقش مهمی در تکامل آن ایفا می کرد.
تک همسری نیز در سطح درون گروهی نقش بازی می کند. وی در مدل ریاضی اش نشان داد که تک همسری نیز نقش پایه ای داشته است و می گوید تک همسری توانایی مردان قویتر یا مهاجم تر را برای انحصار آمیزش محدود می سازد. انسان ها در این روش بسیار غیر طبیعی هستند .
مقاله بولز مبتکرانه است، رابتر بوید در دانشگاه کالیفرنیا، مقاله ای در این زمینه نوشته است. وی می گوید "مدل تکامل فداکاری بر اساس انتخاب گروهی در حال حاضر قابل قبول تر است. من هنوز بصورت کامل آن را نپذیرفته ام ولی بسیار مشتاق پذیرای این فرضیه هسنم."
منبع: NewScientist, December 2006
سیاه گوش در ارتفاعات شمال غربی کشور و تا حدود قسمت شرقی رشته کوه البرز و بخصوص در نواحی جنگلی و بیشه ای زندگی می کند. این جانور بومی مناطق سردسیر است و به همین دلیل پوستی با موهای بلند و نرم دارد که حیوان را در مقابل سرما محافظت می کند. سیاه گوش ، گربه ای نسبتا بزرگ با بدنی قوی است. ارتفاع شانه به 45 تا 70 سانتی متر می رسد. طرفین بدن و پاهای سیاه گوش دارای خالهای تیره رنگ است و دم نسبتا کوتاهی دارد تا در جنگل و بیشه زار بخوبی مانور دهد. گوشهایی با نوک سیاه و بلند دارد. حیوانی اجتماعی نیست.
علاوه بر جوندگان و پستانداران کوچک چون خرگوش و سنجاب از شکار پرندگان و حتی شکار شوکا (گوزن کوچک) و قوچ و میش و کل و بز نابالغ مضایقه نمی کند. تاکنون هیچ آمار موثقی از تعداد این حیوان در اختیار قرار نگرفته است.
برخی از رفتارهای جالب این حیوان در محیط طبیعی :
برای شکار از حس بینایی ، شنوایی و لامسه خود استفاده می کند. سرعت و استتار از حربه های گربه سانان است. سیاه گوش مانند دیگر گربه ها شبگرد است و در ساعتهای بامدادی شب به جستجو طعمه خود می رود؛ البته بندرت دیده می شود که گربه ها در روز به شکار بروند. باید به این نکته اشاره شود که گاهی به دلیل رفتارهای زیست محیطی شکار مورد نظر ، ممکن است یک گربه وحشی روز هم به شکار بپردازد. «یوزپلنگ» از گربه سانانی است که روزها به شکار می رود.
سیاه گوش در شب باید دیدی بسیاری قوی داشته باشد تا بتواند حیوانات چابکی چون خرگوش و جوندگان دیگر را به چنگ آورد. مردمک چشم گربه های شبگرد ، بزرگتر از مردمک انسان است و نور بیشتری از دریچه مردمک گربه سانان وارد شبکیه چشم آنها می شود، تیزبینی گربه ها در شب بسیار بیشتر از انسان هاست. چشمان سیاه گوش مردمک بیضی شکلی دارند که شب هنگام ظاهرا گرد می شوند تا نور بیشتری از دریچه آن وارد شبکیه شود. پس حیوان راحت تر و بهتر شکار را در شب دنبال خواهد کرد؛ اما این مردمک بزرگ در روز مشکل ساز می شود. در اینجا ماهیچه های درهم پیچیده با رشته های مژکدار چنان مردمک را کوچک می کنند که تنها شیار باریک عمودی نور را به شبکیه می رساند. رشته های عصبی زیاد و سلول های نوری فراوان در چشم گربه سانان کافی است که با کمترین نور در شب قادر به تشخیص محیط اطراف خود باشند. اگر چشم انسان را با گربه سانان شبگرد مقایسه کنیم ، تفاوت موجود را بهتر درک خواهیم کرد. در گودی چشم انسان لکه زردی وجود دارد که تراکم سلولی زیادی در آن دیده می شود. این تراکم دید رنگی خوبی به ما می دهد. سلولهای استوانه ای چشم ما در اندام های پیرامونی شبکیه تراکم کمی دارند و در مرکز چشم جایی که لکه دیده می شود ، سلول های مخروطی بسیار متراکمند. اما در سیاه گوش ، سلول های استوانه ای بیشتری اطراف شبکیه دیده می شود و به جای لکه زرد مرکزی یک لایه بصری پهن افقی در چشمانش دیده می شود. این تفاوت ها بینایی گربه ها را در شب دو چندان خواهد کرد و تیزبینی آنها در تشخیص اجسام در شب شکار چابکترین جوندگان را سهل خواهد کرد.
حس شنوایی در سیاه گوش نیز یک عامل برتری دیگر این حیوان محسوب می شود. لاله گوش سیاهرنگ (به همین دلیل او را سیاه گوش می گویند) و 2 استخوانچه درون گودی گوش ، این حیوان را قادر به شنیدن دامنه وسیعی از صداها با فرکانس های متفاوت می کنند. گربه سانان صداهایی با فرکانس هایی از 200هرتز تا محدوده ای بالاتر از یکصد کیلو هرتز را می شنوند. یکی از طعمه های سیاه گوش جوندگانند. این طعمه ها از امواج فراصوت در فواصل کوتاه و زیستگاه های متراکم استفاده می کنند. این امواج با فرکانس 20تا 50کیلوهرتز تولید می شوند که براحتی برای گربه ها قابل تشخیص اند. باید متذکر شد که انسان تنها صداهایی تا فرکانس 20کیلوهرتز را می شنود. حس بویایی در گربه ها هنگام شکار کاربردی ندارد. آنها برای ارتباطهای درون گونه ای از حس بویایی خود استفاده می کنند. گربه ها مثل سگها از حس بویایی قوی برخوردار نیستند. سیاه گوش با استفاده از ادرار یا مدفوع خود و بر جای گذاشتن آن روی سنگها و درختها قلمروی خود را به دیگر سیاه گوشان معرفی می کند. حس لامسه در گربه سانان امروزه بسیار مورد توجه دانشمندان قرار گرفته است.
سبیلها، موهای تغییر یافته ای هستند که یکی از اندام های لامسه گربه سانان به شمار می آیند.
در گوشتخواران 4گروه از این موها در اندام بیرونی وجود دارند:
1- موهای روی گونه
2- موهای بالای چشم (مژکهای بالایی)
3- موهای پوزه
4- موهای زیرچانه
البته گربه ها موهای زیر چانه ندارند و گفته می شود که آنها به این موها هنگام شکار نیاز ندارند. موهای روی پوزه (سبیلها) در گربه ها بخوبی رشد کرده اند و شکل موها بستگی به نوع رفتار گربه دارد. در حال بوکشیدن گربه ها سیبلهای خود را در دو سوی صورت به عقب می برند. در حال استراحت سیبلهای گربه در دو طرف صورتش رو به بیرون کشیده می شود. (شبیه 2مثلث که در راس همدیگر را قطع می کنند) در حال راه رفتن سبیلهای گربه به جلوی صورتش دراز می شود و در زمان حمله به طعمه در جلوی دهان باز می شوند. در این حالت گربه می تواند دقیقا محل حضور طعمه را تشخیص دهد و مناسبترین محل را برای گاز مرگبار خود انتخاب کند. طبق آخرین مطالعات انجام شده مرکز حس بینایی و لامسه ، گربه های اهلی جای مشابه ای در مجاورت مغز خود دارند. به این ترتیب به نظر می رسد که گربه ها با حس لامسه و بینایی خود قادر به بررسی محیط اطرافشان هستند. سیاه گوش ماده در 27ماهگی قادر به زاد و ولد است (21ماه تا 34ماه در تغییر است) و در هر بار زایمان یک تا 4بچه به دنیا می آورد. دوره بارداری حدود 69روز است (63روز تا 75روز) وزن هر توله 260گرم است.
از 10تا 17روز طول می کشد تا بچه ها چشمانشان را باز کنند. آنها بین 25تا 28روز پس از تولد قادر به راه رفتن هستند. این بچه ها روزانه 13تا 54 گرم به وزنشان اضافه می شود. بچه ها نوک پستانی را انتخاب می کنند که از آن بتوانند شیر بنوشند و این باعث می شود تا آنها بی دلیل به مادر خود آسیب نرسانند. معمولا تعداد نوک های پستان بیش از بچه ها خواهد بود و بچه ها با لگدزدن روی سینه مادر روند خروج شیر از نوک پستان ها را سریعتر می کنند. اگر مادر هنگام شیردادن به بچه ها آنها را با خود به خارج از لانه ببرد ، با صدای گریه بچه ها مادر از خطای خود باخبر می شود ؛ چون در روزهای اول تولد آنها تنها نیم متر می توانند جابه جا شوند ، در صورت توجه نکردن مادر به بچه ها یا نرسیدن غذا و گرم نبودن دمای لانه ، بچه ها شروع به گریه کردن می کنند تا توجه مادر را به خود جلب کنند. وزن این گربه در نرها 11 تا 13کیلوگرم و در ماده ها 10 تا 11 کیلوگرم است و طول عمر آنها حداکثر 15سال است فصل جفت گیری اوایل زمستان و بهار فصل تولد بچه هاست.
منبع: جام جم
والهاToothed whales) ) با توجه به قدرت پژواک سازی، ممکن است دارای توانایی غواصی در اعماق باشند. والهای ابتدایی، ناتیلوس هاnautiluse) ) و اسکوئیدها ((squid را که تنها در تاریکی به سطح آب می آمدند را شکار می کردند؛ برای به دست آوردن این مهمانی شبانه، اجداد والهای امروزی برای یافتن شکار توسط پژواک سازی، تکامل یافته بودند.
دیوید لیندبرگ و نیکولاس پینسون از دانشگاه برکلی کالیفرنیا معتقدند که سابق بر این، این سازش، به والها اجازه می داده است که نرم تنان را در درون اعماق جوهرشان(جوهری که برای استتار و فرار از شکارچی از خود دفع می کنند.م) در طول روز تعقیب کنند.
محققان نتیجه گیری خود را پس ازتحلیل فسیلهای والها و یافتن وجود استخوانها، مخصوصا سازش یافته شده برای هر صفت، ترسیم می کنند. والهای ابتدایی مربوط به الیگوسن((Oligocene- 34 تا 23 میلیون سال قبل- دارای استخوانهای مربوط به پژواک سازی بوده اند، اما این استخوانها آنها را برای غواصی در اعماق کمک نمی کرده است.
منبع: New Scientist magazine, 11 August 2007, page 16
فسیل های بسیار ریزی که در جنوب چین کشف شده و قدمت آنها 600 میلیون سال است احتمالا نشان می دهد که صورت های پیچیده حیات بسیار پیشتر از آنچه که تاکنون تصور می شد بر کره خاکی تکامل یافته اند. این موجودات کوتاه تر از یک پنجم میلیمتر هستند و اندام آنها مانند بدن انسان دارای تقارن دوطرفی است، درحالی که دانشمندان تاکنون تصور می کردند تکامل چنین موجوداتی خیلی دیرتر صورت گرفته است.
به نظر می رسد این مخلوقات دارای آنچه دهان و شکم به نظر می رسد و همچنین لایه های داخلی و خارجی که به پوست شباهت دارد باشند. نتیجه این تحقیقات توسط تیمی از دانشمندان آمریکایی و چینی در نشریه "علم"(science) منتشر شده است.
اگر جامعه علمی تحلیل جون-یوآن چن و همکاران او از این فسیل ها را بپذیرد، این گونه زیستی می تواند نماینده کهن ترین موجوداتی باشد که از پیچیدگی کافی برای داشتن اندامی دارای تقارن دوطرفی، که در موجودات امروزی مانند انسان، یافت می شود باشد. با این حال برخی دانشمندان به ادعاهای این گروه از دانشمندان شک دارند و می گویند آنچه فسیل توصیف شده است در واقع ممکن است آثار به جا مانده از مواد معدنی باشد.
منبع: بی بی سی
ترجمه حسین یوسفى
جنگل هاى ساحلى و پهنه هاى گلى شمال شرقى استرالیا محل هاى بسیار پردردسرى براى بازدید هستند. در حضور کروکودیل هاى آدمخوار و حشرات خونخوار و در محلى که جاى پایى به جز باتلاق هاى مستتر وجود ندارد به طور قطع حرکت یک زوج زیست شناس دشوار و خطرناک است. اما به هر حال جاندارى که ما در جست وجوى آن بودیم در چنین مکانى زندگى مى کند. آنها در این گلزارهاى بکر از سویى به سوى دیگر جست وخیز کرده، در میان ریشه هاى درخت حرا جابه جا مى شوند و به درون سوراخ هایشان که کمترین اثرى از خطر وجود ندارد شیرجه مى روند، سوراخ هایى که هر روز دو مرتبه توسط جزر و مد بهسازى مى شوند.
موجودات چابک چشم چراغى که ما مطالعه مى کنیم گل خورک ها (Mudskippers) ماهى هاى دوزیست هستند که در گلزارهاى دنیاى قدیم (Old World) و جنگل هاى حرا از غرب آفریقا به سوى شرق تا پاپوآى گینه جدید سکنى گزیده اند. بیست و پنج گونه گل خورک۱ از اعضاى خانواده متنوع گاوماهیان، براساس ویژگى هاى بدنى و رفتارى در چهار جنس طبقه بندى شده اند:
Periophthalmus, Baleophthalmus, Scartelaos, Periophthalmodon.
گل خورک ها تنها ماهیانى اند که بیشتر فعالیت هاى عمده خود شامل تغذیه، عشقبازى و دفاع از قلمرو را روى خشکى انجام مى دهند. آنها در راستاى انجام این اعمال منحصر به فرد متکى به تعدادى تخصص یافتگى هاى تکاملى هستند.
براى مثال چشم هاى برجسته آنها به خوبى براى دید هوایى واضح تغییر یافته در حالى که توانایى آنها براى دیدن در زیر آب کاهش پیدا کرده است. زیر هر چشم جانور پیاله اى پر از آب حاصل از چین خوردگى هاى پوستى وجود دارد که زمانى که چشم هایش به خاطر در معرض هوا بودن خشک مى شود آنها را در درون این ظرف آب مرطوب مى کند. گل خورک ها با داشتن باله هایى پا مانند قادرند زمانى که خارج از آب هستند راه بروند، از موانع بالا بروند و حتى از نقطه اى به نقطه دیگر جست بزنند. از طرفى آنها به شکرانه انجام شدن تغییرات ساختارى در پوست و اتاقک هاى آبششى خود قادرند هم در آب و هم در خشکى تنفس کنند.
در واقع مشاهده این جانداران به فرد این امکان را مى دهد تا اولین مهره دارانى که در ۳۶۰ میلیون سال پیش به ساحل آمدند را در ذهن خود تصویر کند. لورن ایزلى (L.Eiseley) طبیعى دان پرآوازه در مقاله خود با عنوان پوزه(The Snout)، گل خورک را چنین توصیف کرده است: از یک طایفه (tribe: صنفى تاکسونومیک مابین خانواده و جنس. م) متفاوت و از زمانى متفاوت، با این وجود به طرز شگفت انگیزى یادآور مهره داران اجدادى است. اغلب زیست شناسان براى پى بردن به توالى تغییراتى که مهره داران اولیه را قادر کرده تا به زندگى روى خشکى گذر کنند، ویژگى هاى گل خورک را بررسى مى کنند.
البته باید این نکته را مدنظر داشت که از یک منظر تکاملى گل خورک ها روابط خویشاوندى بسیار دورى با ماهیان اجدادى دارند که به مهره داران خشکى تکامل یافته اند. لیکن همچنان که ایزلى خاطرنشان کرده است شواهدى هست که هنوز هم به خشکى مى آیند. تعدادى از گونه هاى کنونى مشابه نیاکان قدیمى خودمان آمدن به ساحل را شروع کرده اند و به طور مستقلى ظرفیت هردوى تنفس هوایى و زندگى دوزیستى را در خود توسعه داده اند.
اگرچه فعالیت هاى روى زمینى گل خورک ها براى اولین بار سیصد سال قبل نظر طبیعى دانان را به خود جلب کرد با این وجود درباره رفتار آنها در زیر سطح اطلاعات کمى موجود است. توانایى ترک آب این ماهى را قادر کرده تا پهنه هاى گلى کم عمق را مورد بهره بردارى قرار دهد اما سوراخ هاى آبى همچنان براى بیشتر گونه هاى گل خورک منزلگاه و پایگاه اصلى بوده و از این محل است که فعالیت هاى خشکى خود را آغاز کرده و زمانى که توسط صیادانى تهدید مى شود به آنجا عقب مى نشیند. گل خورک ها زمانى که آب پایین است در خطر شکار شدن توسط پرندگان ساحلى و همچنین تعدادى دیگر از حیوانات خشکى مانند مارها و پستانداران قرار دارند.
از سوى دیگر هنگامى که آب بالا است بیشتر گونه هاى گل خورک براى اجتناب از مورد حمله قرار گرفتن توسط ماهیان صیادى که آب هاى کم عمق را مى کاوند، در سوراخ هاى زیرآب رفته خود پناه مى گیرند. یک سوراخ علاوه بر استفاده شدن به عنوان پناهگاه همچنین مى تواند به عنوان پرورشگاهى براى بزرگ کردن تخم ها نیز به کار رود: مشخص شده که اعضاى جنس هاى Boleophthalmus و Periophthalmus تخم هایشان را در سوراخ مى گذارند و به احتمال زیاد این وضعیت در جنس دیگر نیز وجود دارد. با وجود آن که این سوراخ ها براى امنیت بالغین و نوزادان حیاتى هستند اما یک خطر همیشه وجود دارد و آن وارد شدن آب به سوراخ ها و کاهش خطرناک میزان اکسیژن است. بدین ترتیب گل خورک ها نه فقط براى سلامتى خودشان بلکه براى امنیت تخم هاى در حال رشدشان هم که شده باید با این کاهش اکسیژن مدارا کرده یا بر آن چیره شوند.
دو نفر از ما در تلاش براى پى بردن به جزئیات سوراخ هاى گل خورک به سرتاسر دنیا سفر کردیم. این جزئیات شامل چگونگى مدیریت ماهى در پشت سر گذاشتن زمان بالا بودن آب و چگونگى مدیریت جنین هاى آسیب پذیر گل خورک براى رشد یافتن در این محیط بودند.
در همکارى با گروهى از زیست شناسان ژاپنى از دانشگاه هاى ناکازاکى و کیوتو به تماشاى پهنه هاى گلى خلیج آریاک (Ariake) در این کشور رفتیم که تبدیل شد به تماشاى نمایش جالب معاشقه P.modestus. هر بهار نر ها براى ایجاد قلمروهاى فردى سطح گلى را کنده و سوراخى حفر مى کنند که تا شصت سانت عمق دارد. این سوراخ به شکل حرف J یا گاهى به شکل Y است که دو ورودى دارد. راس پیچ خورده این سوراخ به عنوان اتاق تخم ریزى استفاده مى شود که تخم ها در آنجا گذاشته مى شوند. هنگامى که سوراخ حاضر شد نر به جست وجوى یک جفت مى گردد. در زمان پایین بودن آب و طى فصل تخم ریزى P.modestus که از اواخر ماه مه تا اوایل آگوست است نر ها در حضور ماده ها رقص خواستگارى وسوسه انگیزى را به نمایش مى گذارند.
در زمان این نمایش رنگ بدن نر ها از قهوه اى متمایل به زرد به قهوه اى خاکسترى عوض مى شود که با رنگ زمینه گل هاى تیره تفاوت دارد. هر نر تلاش مى کند تا ماده اى با تخم هاى برآمده را به قلمرو خود جلب کند و او را به سوراخش ببرد. گل خورک نر در تلاش براى جذب ماده گونه ها، دهان و اتاقک هاى آبششى خود را با پر کردن از هوا باد مى کند. او همچنین پشت خود را خم مى کند، باله دمى را تکان داده، بدنش را موج مى دهد و همچنانکه جفتى آماده در حال جذب شدن است به نمایش خود ادامه داده و به آرامى او را به طرف سوراخ مى کشد.
نر در تمام این مدت مواظب است که ماده جذب توجه یک نر رقیب نشود و فریب جادوى او را نخورد. پس خواستگار به درون سوراخ مى رود و دوباره بیرون مى آید و او را دعوت مى کند، چنان که گویى مهمان نوازى خود را نشان مى دهد. اگر ماده درنگ کند مجدداً نر نمایش خود را در بیرون و داخل کنام از سر مى گیرد تا زمانى که در نهایت معشوقه اش تحریک شود. با به دست آوردن ماده و کشیدن او به درون تله، گل خورک نر به سمت ورودى سوراخ رفته و با یک درپوش گلى در را قفل مى کند.
پیش از این محققان نشان داده بودند که پس از لقاح، تخم ها در دیواره گلى اتاق تخم ریزى گذارده مى شوند تا براى مدت یک هفته رشد کنند. اما در واقع ما درباره آنچه که پس از ورود جفت ها به سوراخ روى مى داد و نیز سرازیرشدن آب به درون اتاق تخم ریزى اطلاعات کمى داشتیم. گروه ژاپنى براى مشاهده رشد تخم ها و نیز رفتار مراقبت از تخم ها، از یک دوربین اندوسکوپى استفاده کردند که درون گل و بالاى اتاق تخم ریزى کار گذاشته شده بود. آنها با این شیوه توانستند اولین مشاهدات را از دنیاى زیرزمینى گل خورک ها به دست آورند.
هنگامى که رشد تخم ها کامل شد لاروهاى کوچک، شفاف و تازه از تخم درآمده به داخل آب درون سوراخ مى افتند و راهشان را از آنجا به سوى اقیانوس هاى باز در پیش مى گیرند. طى اولین ساعات زندگى پلانکتونى لارو، این موجود از یک کیسه زرده کوچک تغذیه مى شود. پس از حدود چهل و پنج روز این بچه ماهى به محل زیست خود در پهنه هاى گلى بازگشته و زندگى دوزیستى خود را آغاز مى کند. بررسى هاى تیم ژاپنى روى تخم ریزى و مراقبت از تخم در مورد گونه P.Modestus به همراه سایر بررسى ها به فهم چگونگى بقاى لارو در آب کم اکسیژن سوراخ پس از بیرون آمدن از تخم و نیز چگونگى سفر ماهى به دریاهاى آزاد کمک زیادى کرد.
در سال ۱۹۹۹ براى مقایسه رفتار این گونه با سایر گل خورک ها به بخش هاى شمالى در دسترس کوئینزلند در استرالیا سفر کردیم. بیش از شش گونه از گل خورک ها در پهنه هاى گلى جنگل هاى حراى جداافتاده ناحیه Black Sal Creek با یکدیگر زندگى مى کنند و زمانى که آنجا رسیدیم سروصداى میگوها و رژه لشکر خرچنگ هاى سرباز همه جا را فرا گرفته بود. بخش خارجى سوراخ Periohthalmusهاى این جا شلوغ و داراى دکوراسیون خاصى بود. مشاهده کردیم که گونه P.argentilineatus در اطراف سوراخ خود خندقى را حفر مى کند و برجکى را در ورودى سوراخش مى سازد، این در حالى است که سوراخ در گونه قبلى بسیار ساده بود.
هم برجک و هم خندق هر دو توسط علامت خاص گل خورک آذین بندى شده اند: گلوله هاى هم اندازه اى که یک قلپ گل هستند. گونه دیگرى به نام P.minutus نیز هست که بخشى از زیستگاهش را با P.argentilineatus شریک مى شود اما دکوراسیون متفاوتى را براى بخش خارجى سوراخش استفاده مى کند. سوراخ این گونه بالغ چهار ورودى دارد که هر یک از این ورودى ها توسط یک برجک که چند اینچ ارتفاع دارد احاطه شده است. این برجک ها به قدر کافى مستحکم هستند که زمان بالا آمدن آب دوام بیاورند.
هنوز نمى دانیم که اهمیت زیست شناختى برجک ها و خندق چیست. با تجسم سطح پهنه گلى از منظر گل خورک حدس مى زنیم که خندق ها در جهت جلوگیرى از ورود سایر گونه ها به سوراخ به کار مى روند و برجک ها نیز به عنوان محل دیده بانى صیادان یا صیدها استفاده مى شوند. مشاهده کردیم که P.minutus در اولین ساعات روز در دهانه برجک خود لم داده و هنگامى که دماى این مکان را اندازه گرفتیم مشخص شد که این مکان هفت درجه گرمتر از انتهاى سوراخ است. ممکن است این ساختمان محل امنى براى جانور باشد تا به اندازه کافى براى فعالیت هاى روزانه خود گرم شود.
جزئیات حفر سوراخ گل خورک زیر نظر گرفته شده بود اما ما قصد داشتیم یافته هاى خود درباره periophthalmus را با آنچه که راجع به یک گل خورک دیگر یعنى Scartelaos histophorus (گوبى ریش دار یا فعال) مى دانستیم مقایسه کنیم. شهر ساحلى کاردول استرالیا نه فقط به خاطر میگوهاى خوشمزه و خرچنگ هاى گلى خود بلکه همچنین به جهت جمعیت هاى گوبى هاى ریش دار انبوه معروف است که پهنه هاى گلى حاشیه هاى شهر را اشغال کرده اند.
اسکله عمومى شهر محل خوبى است تا از آن جا هزاران ماهى را در حالى که در زمان پایین بودن آب در حال منازعه و رقابت هستند زیر نظر گرفته و مشاهده کنیم در حالى که باله هاى پشتى بلند آنها همچون آنتن هاى ماشین بالا و پایین مى رود. نر ها از قلمرو خود تا فاصله سى تا نود سانتى، قرص و محکم دفاع مى کنند. قلمرو ها در مکان هایى که تراکم ماهى هاى بالاست در هم چپیده اند و همانطور که نانسى آگویلار (N.Aguilar) زیست شناس دریایى دانشگاه کالیفرنیا گزارش داده به شکل پنج ضلعى یا شش ضلعى درآمده اند. نر ساکن براى دفاع از سوراخ خود در برابر سایر نر ها، ترکیبى از نمایش هاى تهدید گرانه و رودرروى مستقیم را به کار مى گیرد که به عقب نشینى یا تعقیب رقیب مى انجامد.
هنگامى که یک نر از جنس Scartelaos در حال حفظ قلمروش نیست تلاش مى کند تا با نمایش یک مانور متظاهرانه که زیست شناس دریایى استرالیا نورمن میلوارد (N.Milward) آن را در بلند کردن بدن روى دم و سپس انداختن آن به یک سو توصیف مى کند، نظر ماده اى را جلب کند. در واقع حیوان روى دم خود مى ایستد و سپس به یک سو مى افتد. ممکن است یک نر کوشا براى جذب جفت بار ها و بار ها این حالت ایستادن روى دم را انجام دهد به طورى که شاهد بودیم یکى از همین نر ها هشتاد و سه بار پیاپى این حرکت را انجام داد. اگر معاشقه موفقیت آمیز باشد جفت یک قلمرو و یک سوراخ را مشترک مى شوند.
ماهى نر و ماده گهگاهى با قرار گرفتن در یک راستا و نیز پیچ دادن بدنشان براى هم تماس خود را با یکدیگر حفظ مى کنند و چنین به نظر مى رسد که آنها با تکان دادن باله هاى دمى و تغذیه از پلانکتون و جلبک ها (سایر گونه ها از سخت پوستان، حشرات و کرم ها تغذیه مى کنند) با یکدیگر ارتباط برقرار مى کنند. اگر ماده از سوراخ خیلى دور شود، نر رد او را گرفته و همسرش را به سمت سوراخ حرکت مى دهد.
گوبى هاى ریش دار هنگامى که آب بالا مى آید و پهنه هاى گلى را مى پوشاند به سوراخ امن خود بازمى گردند، مکانى که تا زمان پسروى مجدد آب در آن باقى مى مانند. آب درون لانه Scartelaos نیز درست شبیه به مورد سوراخ Periophthalmus از اکسیژن پایینى برخوردار است و به این خاطر ماهى با قرار دادن مقدار هواى لازم درون سوراخش، کمبود اکسیژن طى بالا بودن آب را جبران مى کند. در واقع مشابه کشاورزانى که سطل به سطل آب را براى پر کردن یک آبشخور مى کشند، گوبى هاى ریش دار نر و ماده به طور پیاپى در بیرون هوا قورت داده و آن را به داخل سوراخشان انتقال مى دهند. مشاهده قورت دادن هوا توسط ماهى در سطح انجام شدنى است اما به طور دقیق نمى دانیم که درون سوراخ چه اتفاقى روى مى دهد.
براى پى بردن به این قضیه یک سیستم سوراخ گل خورک مصنوعى را زمانى که در انستیتوى استرالیایى علوم دریایى و در انستیتوى اقیانوس شناسى لاجولا در کالیفرنیا کار مى کردیم، تعبیه کردیم. سازه ما که اولین از نوع خود بود به پنجره دیدزنى اى مجهز شده بود که از طریق آن مى توانستیم پاکت هواى دهانى ماهى را به خوبى مشاهده کنیم. گویى ریش دارى که در دهانش یک قلپ هوا دارد باید براى چیره شدن بر به پایین کشیده شدن (شناور ماندن) با قدرت زیادى شنا کند. اما در درون سوراخ تا زمانى که هواى درون دهن رها شود، ماهى مقابل سقف سوراخ، شناور مى ماند.
سپس ماهى یا در کف سوراخ مى نشیند و از ذخیره هوایى فورى استفاده مى کند و یا اینکه به سطح بازمى گردد تا یک بار دیگر دهانش را پر از هوا کند. احتمالاً این پاکت هوا براى اینگونه ماهى در زمان محصور شدن او طى بالا بودن آب حیاتى است و بنابراین براى زوج هاى جفت گیرى کننده اهمیت دو برابرى خواهد داشت. پس از مشاهده این وقایع حدس زدیم که جفت ها تخم هایشان را درون یا در نزدیکى پاکت (کیسه) هوا قرار مى دهند. گروه ژاپنى دریافته بودند که ذخیره هوایى براى رشد خوب تخم در P.modestus حیاتى است و ما نیز امیدواریم که سیستم آزمایشى تهیه شده ما یافته هاى مشابهى را در مورد جنس Scartelaos و پاسخ هاى بیشترى را براى سایر پرسش ها (از زندگى این موجودات) فراهم کند.
دو جانور شناس به نام هاى رابرت سى استبینس (R.C.Stebbins) و مارگارت کالک (M,Kalk) در سال ۱۹۶۱ در مقاله اى درباره تاریخ طبیعى یک گل خورک نوشته اند: هر کسى بى درنگ با مشاهده این گوبى ها به ارزش بقایى زندگى در خشکى پى مى برد. گل خورک ها با آمدن به ساحل و در عدم رقابت با سایر ماهیان در بسیارى موارد از جمله در جست وجو براى غذا، بر خویشاوندان آبزى خود برترى کسب کرده اند. با همه این ها، گل خورک ها هنوز ماهى هستند و وابسته به آب باقى مانده اند.
Natural History, Sep .2002 :منبع
*هیتر جى لى (H.J.Lee) در هشت سالگى تصمیم گرفت که یک زیست شناس دریایى شود و اکنون دانشجوى دکتراى انستیتوى اقیانوس شناسى واقع در لاجولاى کالیفرنیا است. جفرى بى گراهام (J.B.Graham) زیست شناس دریایى و فیزیولوژیست همین مرکز در سال ۱۹۹۷ کتاب «ماهى هاى هوازى» را نوشته است.
پانوشت:
۱- از بیست و پنج گونه گل خورک موجود در خانواده گاوماهیان که تاکنون شناسایى شده اند دوگونه آنها
Periophthalmus waltoni , Baleophthalmus dussumieri در آب هاى جنوبى ایران پراکندگى دارند.
پژوهشگران می گویند این پندار عمومی که اجداد دوردست انسان شکارچیان سرسختی بودند که هر چه در سر راهشان بود فتح و تسخیر می کردند غلط است. محققان این هفته در گردهمایی انجمن آمریکایی پیشبرد علوم اعلام کردند که انسان های اولیه خود طعمه شکارچیان قویتری بوده اند. بر اساس نظریه این گروه، این وضع ممکن است باعث تکامل انسانهای اولیه و افزایش سطح همکاری آنها برای پرهیز از شکار شدن شده باشد.
انسان شناسان می گویند به رغم ظرفیت خارق العاده بشر برای جنگ و خشونت، ما انسان ها موجوداتی بسیار اجتماعی هستیم. جیمز ریلینگ، از محققان دانشگاه اموری در آتلانتای آمریکا می گوید افراد از تمایل دیگران به همکاری با آنها استقبال می کنند. اما انسان ها با کسانی که علاقه ای به همکاری ندارند با نگرش منفی برخورد می کنند. آقای ریلینگ درباره ساز و کار زیست شناختی همکاری میان انسان ها تحقیق می کند. او این تحقیقات را به وسیله روش های تصویربرداری از مغز انجام می دهد.
او مغز افراد را حین انجام یک بازی آزمایشی بررسی کرده است. در این بازی تمایل افراد مورد آزمایش برای همکاری با دیگران ارزیابی می شود. به گفته دکتر ریلینگ خاطره عدم همکاری دیگران به خوبی در حافظه افراد ثبت می شود.
'طعمه سخت'
آقای ریلینگ می گوید شامپانزه ها بر خلاف ما علاقه ای به کمک کردن به یکدیگر حین خطر ندارند. این در حالی است که آنها نزدیک ترین خویشاوندان ما میان حیوانات هستند. رابرت ساسمن، از محققان دانشگاه واشنگتن در سن لوئیس می گوید هوش و همکاری انسان ها در اثر نیاز به چیره شدن بر شکارچیان خود تکامل یافته است. پروفسور سوسمن انسان های اولیه را طعمه جانورانی مانند سگ های وحشی، گربه سانان، کفتار، عقاب ها و سوسمارها می داند.
آقای ساسمن، Australopithecus afarensis، یکی از اجداد احتمالی بشر را نمونه واضح یک طعمه خوب برای شکارچیان می داند. بر این اساس این میمون نما برای گریز از خطرات هم بر روی زمین و هم بر روی درختان زندگی می کرده است. دکتر آگوستین فوئنتس از دانشگاه نوتردام با این فرضیه موافق است. او می گوید انسان های اولیه در معرض تهدیدهای محیطی متفاوتی مانند خطر شکار شدن قرار داشتند. به گفته دکتر فوئنتس انسان های اولیه مجبور بودند که انرژی بیشتری را صرف کنند و برای نجات خود به زندگی اجتماعی روی آوردند تا به طعمه های سخت تری تبدیل شوند. دکتر فوئنتس به Australopithecus و Paranthropus به عنوان دو گونه از انسان های اولیه برای توضیح نظر خود اشاره می کند. او می گوید بر خلاف گونه نخست، گونه دوم موفق نشد تا با تهدیدهای محیطی وفق پیدا کند و یک میلیون و دویست هزار سال پیش منقرض شد.
منبع: بی بی سی